روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخواست
می به میخانه بجوش آمد و می باید خواست
نوبت زهد فروشان گران جان بگذشت
وقت شادیّ و طرب کردن رندان برخواست
چه ملامت بود آن را که چو ما باده خورد
این نه عیب است بر عاشق و رند و نه خطاست!
باده نوشی که در او هیچ ریایی نبود
بهتر از زهد فروشی که در او رو و ریاست
ما نه مردان ریاییم و حریفان نفاق
آنکه او عالم سرّ است بدین حال گواست
فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم
وانچه گویند ره اینست بگوییم رواست
چه بود گر من و تو چند قدح باده خوریم
باده از خون رزانست نه از خون شماست
این نه عیب است کزین عیب خلل خواهد بود
ور بود عیب چه شد مردم بی عیب کجاست؟
حافظ از عشق خط و خال تو سرگردانست
همچو پرگار ولی نقطه ی دل پابرجاست...
سلام علیکم
عبادات قبول
http://www.m.hazaralife.net/ramadan/images/ramadan4.jpg