دیپلمات فردا

دانشجویان دانشکده علوم سیاسی تهران مرکز

دیپلمات فردا

دانشجویان دانشکده علوم سیاسی تهران مرکز

تکرار مداوم این تاریخ!!!

همانطور که عزیزان اگاهند متاسفانه در برگزاری امتحان پایان ترم درس روابط بین الملل مشکلاتی پیش امد که بخاطر آرامش اعصاب خودم از بازگوئی ان پرهیز می کنم،به درخواست دوستان ایمیلی به شرح ذیل خدمت استاد ارسال و جوابی از ایشان مبنی بر رعایت حال دانشجویان در هنگام تصحیح اوراق دریافت نمودم.

با عرض سلام و عرض ارادت خدمت استاد بزرگوار و گرامی جناب دکتر سیف زاده
امروز امتحان درس روابط برگزار شد،متاسفانه با توجه به اشکالات نظام آموزشی و عادت دادن دانشجو به برگزاری یک نوع امتحان (بصورت تشریحی و داستان وار و قصه گوئی) علی رغم تاکید شما در سر جلسه اخر مبنی بر چگونگی امتحان، دانشجویان در پاسخ گوئی به سوالات دچار استرس و اشکال شدند و متاسفانه عده ای از بزرگواران که هیچ وقت در سر کلاس ها حاضر نمی شدند شروع به اعتراض نمودند (بسیار متاثر شدم یاد تاریخ افتادم که در صبح صدای زنده باد مصدق در خیابان ها پیچیده بود و عصر هنگام صدای مرگ بر مصدق گوش را کر می کرد) به این فکر می کردم که اگر شما هم مثل بعضی از اساتید 20 سوال مشخص می نمودید و بعد در امتحان 4 سوال از انها ارائه می شد از نظر دانشجویان چقدر استاد خوب و مفیدی به نظر می امدید. به هر حال از طرف دانشجویان موظف به ارسال نامه ای خدمت شما شدم مبنی بر اینکه با توجه به  مشکلات موجود در برگزاری کلاس ها،تعطیلات عید نوروز،تعطیلات انتخابات و .... حضرتعالی با دید مثبت به اوراق امتحان نظر داشته باشید.
خوب می دانم که این درخواست دانشجویان رنجشی بر قلب شماست شمائی که در فکر امام شدن فرزندان این مرز و بومید ولی مجبور به انجام وظیفه بودم.

پاسخ استاد

آقای محمدی 
من بدون نامه ی شما هم می دانستم که عزیزان دانشجو چندان برای درس خواندن غش و ضعف نمی کنند. حتما" وضعیت دانشجویان را مراعات خواهم کرد.با این نگاه به یادگیری دانشجویان،  امیدم به ساخت آینده ایران تقریبا" زائل شده است


یار ...


هر چند که آخرین پیمبر بودی

از هرکه آمدست برتر بودی

حرف اول، کلام آخر

ای یار اول بودی،اگرچه آخر بودی

با عرض سلام وعرض تبریک مبعث آقا پیمبر خدمت شما دوستان جان

عزیزانی فراوانی به طرق مختلف با بنده تماس گرفته و جویای امتحان تاریخ روابط بین الملل دکتر سیف زاده بودند،به استحضارتون میرسونم که این جزوه ای که بنده تهیه کردم و همچنین جزوه ای که برادر عزیز تولائی آماده کرده بودند به احتمال زیاد جوابگوی سوالات امتحانی باشد،ولی با توجه به شیوه تدریس  استاد سیف زاده احتمال برگزاری امتحان به سبکی دیگر و با طرح سوال هائی خاص نیز وجود دارد.به هر حال خواندن این مطالب بهتر از نخواندنشان  است.

ماجراهای من و استادمـ 2 (دکتر سیف زاد)

با عرض سلام و شب بخیر خدمت عزیزان
این ایمیل استاد سیف زاده برای بنده ارسال کرد و خواستند به اطلاع دوستان هم برسونم.
متن ایمیل استاد: 
این داستان را هم من خود خواندم تا به عنوان یک مسلمان یاد بگیرم پیش داوری نکنم. این را هم اگر برای دوستان بفرستید خوشحال می شوم
منبع: وبلاگ شخصی پائولو کوئلیو
ما در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا هستیم. یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره‌اش پیداست اروپایی است، سینی غذایش را تحویل می‌گیرد و سر میز می‌نشیند. سپس یادش می‌افتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند می‌شود تا آنها را بیاورد. وقتی برمی‌گردد، با شگفتی مشاهده می‌کند که یک مرد سیاه‌پوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه... به قیافه‌اش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!

بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس می‌کند. اما به‌سرعت افکارش را تغییر می‌دهد و فرض را بر این می‌گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست. او حتی این را هم در نظر می‌گیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذایی‌اش را ندارد. در هر حال، تصمیم می‌گیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می‌دهد.


دختر اروپایی سعی می‌کند کاری کند؛ این‌که غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود. به این ترتیب، مرد سالاد را می‌خورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمی‌دارند، و یکی از آنها ماست را می‌خورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرم‌کننده و با مهربانی لبخند می‌زنند.


آنها ناهارشان را تمام می‌کنند. زن اروپایی بلند می‌شود تا قهوه بیاورد. و اینجاست که پشت سر مرد سیاه‌پوست، کاپشن خودش را آویزان روی  صندلیپشتی می‌بیند، و ظرف غذایش را که دست‌نخورده روی میز مانده است.
توضیح پائولو کوئلیو:
من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم می‌کنم که در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار می‌کنند و آنها را افرادی پایین‌مرتبه می‌دانند. داستان را به همۀ این آدم‌ها تقدیم می‌کنم که با وجود نیت‌های خوبشان، دیگران را از بالا نگاه می‌کنند و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند.

چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیش‌داوری‌ها رها کنیم، وگرنه احتمال دارد مثل احمق‌ها رفتار کنیم؛ مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر می‌کرد در بالاترین نقطۀ تمدن است، در حالی که آفریقاییِ دانش‌آموخته به او اجازه داد از غذایش بخورد، و هم‌زمان می‌اندیشید: «این اروپایی‌ها عجب خُل‌هایی هستند!»

پائولو کوئلیو در ادامه می‌نویسد:

این مطلب در اصل به اسپانیولی در معتبرترین روزنامۀ اسپانیایی‌زبان یعنی «ال پائیس» منتشر شده است. در آنجا عنوان شده که این داستان واقعی است. اما این‌طور نیست. این داستان، در واقع بر مبنای یک فیلم کوتاه که برندۀ نخل طلایی جشنوارۀ کن شده بود، نوشته شده است.

ماجراهای من و استاد 1 (دکتر سیف زاده)

با عرض سلام و روز بخیر خدمت همه عزیزان

در کلاس روابط بین الملل دکتر سیف زاده متاسفانه یا شایدم خوشبختانه از انجائی که ما جهان سومی ها تحمل شنیدن حرف های هم ر نداریم و حاضر نیستیم از مواضع فکری و ذهنی خودمان (غلط یا درست) کوتاه بیاییم مسائلی پیش امد که ذهن پریشانم را پریشان تر کرد به همین دلیل نامه ای از جنس الکترونیکی خدمت استاد ارسال کردم و جوابی از همان جنس دریافت نمودم که در ادامه مطلب برای اطلاع شما عزیزان قرار داده ام.امیدوارم مفید فایده قرار گیرد.

ادامه مطلب ...